Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-05-09@02:49:49 GMT

روایت نرگس زنی که بچه هایش در بی هویتی به سر می برند

تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۵۷۶۸۴۶

روایت نرگس زنی که بچه هایش در بی هویتی به سر می برند

حوادث رکنا: نرگس زن افغانی است که بچه هایش بی شناسنامه هستند و بارها در مشهد برای گرفتن شناسنامه و برگ سبز هویتی در پاسکاری های اداری سختی های زیادی کشیده است.

به گزارش رکنا،  اداره گذرنامه مشهد، جهنم نرگس است. آنجا بارها نامه‌ها یا درخواستش را زمین انداخته‌اند و گفته‌اند برو افغانستان. ولی نرگس برای چهار پاسپورتی که امسال برای تمدید هر کدام‌شان باید ١٠٠‌هزار تومان بدهد، از هیچی شروع کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

از یک برگ سبز: «شوهرم آن اول هیچ مدرک شناسایی نداشت. کارت اجازه کار شوهرم را بردم اداره گذرنامه بجنورد نشان دادم، گفت خانم تا الان کجا بودی؟ گفتم تا الان توی یک قلعه‌ای بودیم. گفت برو از همان قلعه‌ای که بودی، نامه بگیر، برو استانداری بجنورد.

یک سالی پرونده‌مان ماند، بعد گفتم اگر شوهرم فوت کند، من روی قبرش چی بنویسم؟ بنویسم گمنام؟ گفتند برو یک برگ سبز بیار. رفتم از درخت یک برگ سبز کندم، گفتم این هم یک برگ سبز. گفت خانم برگه سبز تردد. گفتم من برگ سبز ندارم. با همان درست کرد. گفت برو شاهد بیار.

رفتم از توی خیابان دو نفر پیدا کردم، گفتم بیایید شاهد ثبت ازدواج ما بشوید. گفتم این پسرعمویم است و آن یکی داداشم. بجنورد خیلی با ما راه آمد. خدا هوایمان را داشت. هیچ‌کس باورش نمی‌شد، می‌گفتند مدرکت قلابی است. گفتم خودتان قلابی هستید، شوهر من واقعی است. خدا رو شکر درست کردیم.

همه می‌رفتند افغانستان و تا پاسپورت نمی‌گرفتند، ثبت ازدواج نمی‌کردند. من با یک کارت توانستم. با عقل و هوش خودم.» می‌گوید اگر اداره گذرنامه مشهد بود، برگ سبز را می‌انداختند زیر پایش. پروانه کار شوهرش را دستش گرفته، ٨٠٠‌هزار تومان برای این پروانه یک‌ساله پول داده است.

منبع: رکنا

کلیدواژه: یارانه دلار کرونا کرونا در جهان اخبار حوادث مشهد شوهر بچه برند حوادث مشهد زن افغانی اخبار خراسان رضوی کرونا فیلم عکس کرونا ویروس ویروس ویروس کرونا ایران ویدیو ها پدر مرد یک برگ سبز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۵۷۶۸۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماشین بنز لهجه کنی‌ها را تغییر داد! |ماجرای کدخدای پونک و ماشین‌هایش

همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور :اهالی روستای کن و بسیاری از روستاهای حاشیه‌ای تهران کمتر به شهر می‌آمدند. اغلب نیازهای روزمره را در روستا مهیا می‌کردند و در مواردی خاص و یا برای فروش میوه و محصولات باغی و دامی راهی شهر یا همان مرکز پایتخت می‌شدند. به همین دلیل، مهم‌ترین وسیله حمل‌ونقل همان چهارپا بوددر چنین دورانی، بنز سفیدرنگ حاج محمد یعقوبی که به حاج محمد بالونی معروف بود، باهیبت و شکوه خاصی وارد روستا شد.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

این یعنی راه رفت‌وآمد به شهر هموارترو راحت‌تر شده و جوان‌ترها بیشتر از روستا خارج می‌شدند. «علیرضا یعقوبی» نوه حاج محمد بالونی می‌گوید: «پدربزرگ هیچ‌وقت حاضر نشد ماشینش را بفروشد. البته قبل از این بنز مینی‌بوس به روستا آمده بود، اما بنز سفید آلمانی ماشین‌ خاصی بود که چشم اهالی به جمالش روشن شد. پدربزرگم جوان‌های زیادی را با همین بنز به شهر می‌برد. رفت‌وآمد اهالی به شهر باعث شد تا هم لهجه کنی‌ها تغییر کند و هم امکانات شهری بیشتر وارد روستا شود.»

قصه پونکی ها و نخستین ماشین های کدخدا

روستای پونک هم جزء نخستین روستاهایی بود که مردمانش ماشین‌دار شدند. مرحوم «محمد فدایی» کدخدای پونک با خرید یک جیب نخستین ماشین را به روستا آورد. «احترام فدایی» دختر کدخدا می‌گوید: «پدر علاقه زیادی به ماشین داشت. اول جیب خرید و بعد فولکس را به روستا آورد و بعد هم شورلت معروفش که عاشقش بود.

مرحوم محمد فدایی ، آخرین کدخدای پونک در کنار ماشین معروفش

آن روزها خرید ماشین هم هزینه زیادی داشت و هم گرفتن تصدیق رانندگی مشکل بود. در مسیر جاده روستای حصارک و طرشت اتوبوسی تردد می‌کرد که به «اتوبوس توکل» معروف بود. این اتوبوس اهالی این محدوده را به شهر می‌برد، اما دیربه‌دیر می‌آمد برای همین پدرم مردم را هر جا که می‌دید سوار می‌کرد. بعدها پدرم ۲ مینی‌بوس خرید و این مینی‌بوس‌ها مسافرهای روستاهای پونک را به باغ فیض، صادقیه، سه‌راه طرشت و بعد خیابان آزادی می‌بردند.»

دختر آخرین کدخدای محله پونک خاطره تلخی از ماشین‌های آن روزگار دارد. او می‌گوید: «حاج محمدحسن پونکی که پدر مادرم بود در خیابان آزادی با ماشین تصادف و فوت می‌کند. او نخستین پونکی بود که در حادثه رانندگی درگذشت.»

روایت‌هایی از نخستین شرکت‌های مسافربری | وقتی گاریخانه‌ها به گاراژ تبدیل شدند شوفرهایی که خواننده شدند + فیلم

کد خبر 849185 برچسب‌ها هویت شهری همشهری محله

دیگر خبرها

  • مشاهده خرس قهوه‌ای توله‌هایش در اقلید (فیلم)
  • معلمان از بی‌هویتی نسل جوان جلوگیری کنند
  • ماشین بنز لهجه کنی‌ها را تغییر داد! |ماجرای کدخدای پونک و ماشین‌هایش
  • صادرات ۱۷ میلیون شاخه‌ گل نرگس از لرستان
  • سردار آزمون جانشین‌هایش در تیم ملی را انتخاب کرد | من از این بازیکنان نیستم که بگویم تا جان دارم...
  • موفقیت‌ها در دل تحریم به دست آمده است
  • داروین نونیز اعصاب ندارد؛ مهاجم لیورپول به خودی هم رحم نکرد! / عکس
  • برای نجات خودم شوهرم را کشتم
  • شوهرم را کشتم که خودم را نجات دهم | ضربه مرگبار کارد به قلب مرد جوان
  • متهم به قتل: برای نجات خودم شوهـرم را کشتم